سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قاصدک

چشمه سحرآمیز88/3/28 || 9:0 صبح

چشمه ی سحرآمیز

روزی روزگاری  در یک جنگل بزرگ خرگوش کنجکاوی زندگی می کرد. یک روز، خرگوش کنجکاو درحال دویدن و بازی کردن بود که به چشمه ای سحر آمیز رسید.

خرگوش می خواست از چشمه آب بنوشد که ناگهان زنبوری خود را به خرگوش رساند و به او گفت: از این چشمه آب ننوش. هر که از این آب بنوشد کوچک می شود.

اما خرگوش به حرف زنبور گوش نکرد و از آب چشمه نوشید.  خرگوش به اندازه ی یک مورچه، کوچک شد.

خرگوش خیلی ناراحت شد و از زنبور پرسید: حالا چکار کنم؟ خواهش می کنم به من کمک کن تا دوباره مثل قبل شوم .
زنبورگفت: من به تو گفتم از این چشمه، آب نخور ولی تو توجه نکردی.

خرگوش پرسید: حالا چه کار کنم؟

زنبورگفت : توباید به کوه جادو بروی تا راز چشمه را کشف کنی. خرگوش و زنبور رفتند و رفتند تا به کوه جادو رسیدند.

خرگوش پرسید: حالا باید چکار کنم ؟

زنبور گفت : تو باید جواب معمایی را که روی کوه جادو نوشته شده پیدا کنی.

خرگوش شروع به خواندن معما کرد .

معمای اول این بود: آن چیست که گریه می کند اما چشم ندارد ؟

خرگوش نشست و فکر کرد. ناگهان فریاد زد و گفت: فهمیدم، فهمیدم، آن ابر است .

با گفتن این حرف خرگوش ، سنگی که معما روی آن نوشته شده بود کنار رفت و آنها داخل یک راهرو شدند ولی اتنهای راهرو هم بسته بود و معمای دیگری روی دیوار نوشته شده بود .

معما این بود: آن چیست که جان ندارد ولی دنبال جاندار می گردد؟

خرگوش باز هم فکرکرد و گفت: فهمیدم تفنگ است.

با گفتن جواب معما، سنگ دوم هم کنار رفت و غاری در برابر خرگوش ظاهر شد .زنبور به خرگوش گفت : تو باید به درون غار بروی . خرگوش به درون غار رفت و در آنجا چشمه ای دید که شبیه چشمه جادویی بود.

زنبور به خرگوش گفت که تو باید از این آب بنوشی. خرگوش از آب چشمه نوشید و دوباره به شکل عادی خود برگشت و از زنبور تشکر کرد.

زنبور گفت حالا راز چشمه را فهمیدی ؟

خرگوش گفت: بله. من باید به تو اعتماد می کردم و چون مرا آگاه کرده بودی نباید از آب چشمه می نوشیدم .

من یاد گرفتم که به نصیحت دلسوزانه بزرگتران توجه کنم و به حرف آنها اعتماد کنم تا دچار مشکلی نشوم . آری راز چشمه اعتماد بود .


  • کلمات کلیدی :
  • ? نویسنده: یلدا نوشته های دیگران :

     

     

    جغد از آن نوع پرنده‌هایی است که گوشتخوار است و حیوانات کوچک را در شب شکار می‌کند و می‌خورد. جغد جزو پرندگان شکاری شب است که دارای سر بزرگ و صورت پهن و چشم‌های بزرگ و متمایل به جلو دارد و منقار قوی قلاب‌مانند و چنگال‌های تیز و نیرومندی دارد.

     پرواز آنها بی‌صدا است و پاهای پوشیده از پر دارد و بیشتر آنها روی درخت زندگی می‌کنند و در سوراخ‌ها و آشیانه‌های متروک و روی زمین لانه می‌سازند و طعمه خود را یکجا می‌بلعند و از پستانداران ، پرندگان ، دوزیستان ، ماهی‌ها ، حشرات و خرچنگ‌ها تغذیه می‌کنند. جدول نقاشی را نگاه کنید ابتدا با اشکال هندسی شکل کلی بدن جغد را می‌کشیم و بعد فرم اصلی آن را با خطوط نرم درمی‌آوریم و به آن شکل می‌دهیم و بعد چشم‌ها و منقار و ریزه‌کاری‌های صورت این جغد چاق و چله را می‌کشیم.

     



  • کلمات کلیدی :
  • ? نویسنده: یلدا نوشته های دیگران :
    کودکان کتابخوان88/3/7 || 1:0 عصر

    ما کودکانیم
    شیرین زبانیم
    تنها و با هم
    کتاب میخوانیم

    ما در دبستان
    شادیم و خندان                             
    چون گل که دارد
    جا در گلستان

    گفتار ما خوب
    هر کار ما خوب
    با هر کسی هست
    رفتار ما خوب



  • کلمات کلیدی :
  • ? نویسنده: یلدا نوشته های دیگران :
    لیست کل یادداشت های این وبلاگ