قاصدک
خانم معلم که بالای سرش رسید به او گفت: دفترت را باز کن. سولماز دفترش را باز کرد ولی با صحنهای مواجه شد باورنکردنی. او تمام مشقهایش کامل و نوشته شده بود. خانم معلم هم امضا کرد و رفت ولی سولماز تمام روز را با تعجب و با دهان باز گذراند، چون اصلا باورش نمیشد و فکر میکرد که کار چه کسی است. فردای آن روز سولماز دفتر ریاضیاش را خالی گذاشت و تمرینهایش را حل نکرد ولی باز دوباره دید که تمرینهایش نوشته شده است. سولماز کوچولو تعجب کرده بود و نمیدانست چه کسی این تمرینها را حل میکند. یک روز از این روزها سولماز موقع خواب دفتر و کتابهایش را روی میز تحریرش گذاشت و زیر پتو پنهان شد. مدتی گذشت اما خبری نشد. دیگر سولمازکوچولو داشت خوابش میبرد که سر و صدایی شنید. یواشکی سرش را از زیر پتو بیرون آورد و دید که عروسکهایش با هم دارند صحبت میکنند. سولماز ترسید و جیغ کشید و رفت زیر پتو پنهان شد ولی از ترس تمام بدنش میلرزید و باورش نمیشد که عروسکها هم جان دارند.
یک عروسک آدمبرفی سفید داشت که خیلی مهربان بود. آمد بالای سرش و پتو را کنار زد و گفت: سولمازجان... سولمازجان... نترس ما همه دوستهای تو هستیم... بیا بیرون، ما همیشه به تو کمک میکنیم... همانطور که تو ما را دوست داری ما هم تو را دوست داریم.
سولماز آرام آرام بیرون آمد و به آنها نگاه کرد. همه عروسکها یکی یکی به سولماز سلام کردند. سولماز خیلی خوشحال شده بود که اینقدر دوستهای عروسکی مهربانی دارد.
سولماز کوچولو گفت: دوستان من، شما تمرینهای مرا حل میکردید؟ عروسکها گفتند: بله، ما خواستیم کمکت کنیم تا موفق شوی. سولماز گفت: یعنی شما تمام درسها را بلد هستید؟ عروسکها گفتند: بله. سولماز گفت: یعنی مدرسه رفتهاید؟ از کجا یاد گرفتید؟ عروسکها گفتند: نه... ما مدرسه نرفتیم ولی هر زمان که تو درس میخواندی ما هم به درسهایت گوش میکردیم و همه چیز را یاد میگرفتیم، برای همین وقتی که تو نمیتوانستی کارهایت را انجام بدهی ما برایت انجام میدادیم. از آن به بعد سولماز دیگر درسها را خودش انجام نمیداد و همه را به عروسکهایش واگذار میکرد و او به این وضع عادت کرده بود تبدیل شده بود به یک دختر تنبل که اصلا زحمتی برای درسهایش و مدرسهاش نمیکشید. به همین دلیل عروسکها تصمیم گرفتند که دیگر به سولماز کمک نکنند و از آن روز به بعد دیگر عروسکها به سولماز کمک نکردند و سولماز که به تنبلی عادت کرده بود برایش خیلی سخت بود، ولی از آن روز متوجه شد که هیچ وقت نباید وابسته به کسی باشد و خودش باید از پس کارهایش بر بیاید.
ابتدا یک بیضی برای فرم اصلی این ماشین میکشیم و بعد با اشکال هندسی اجزاء داخل آن را درمیآوریم و به آنها شکل میدهیم. این ماشین ما سقف ندارد و فقط یک صندوق نیم دایرهای دارد. درهای کوچک و چراغهای گرد. چرخهای آن هم دایرهای شکل است و تقریبا تمام سطح ماشین را اشغال کرده است. این ماشین کوچک با اینکه خیلی کوچولو و غیر طبیعی به نظر میرسد ولی بسیار جادار است و حتی وسایل یک خانه هم داخلش جای میگیرد.
دومین زبان پیچیده جهان کشف شد
سگ های صحرایی یا موش های نقب زن در نگاه اول گونه ای از جوندگان عصبی و پر سر و صدا به نظر می آیند اما تحقیقات جدید نشان می دهد این جانداران کوچک در واقع یکی از پرچانه ترین مخلوقات در طبیعت هستند که پیچیدگی زبانی آنها پس از زبان انسان قرار دارد.
زیست شناسانی که بر روی این جوندگان حفر کننده زمین مطالعه می کنند دریافته اند این جوندگان صحرایی دارای یکی از پیچیده ترین زبانها در قلمرو جانوران جهان هستند که از نظر پیچیدگی زبان در میان جانداران در رتبه دوم پس از زبان انسان قرار می گیرد. این یافته بسیاری از متخصصان حیات وحش را شگفت زده کرده است زیرا در ابتدا باور بر این بود که پستاندارانی هوشمند مانند دلفین ها پس از انسان در لیست پرحرف ترین جانداران جهان قرار دارند.
با این حال زیست شناسان دانشگاه آریزونای شمالی دریافته اند سر و صدای جیغ مانند آنها حاوی مقادیر شگفت انگیزی از اطلاعات است که می تواند رنگها، ابعاد، جهت ها، سفرها و حتی سرعت را توضیح دهد. محققان در ابتدا از توانایی این جانداران در برقراری ارتباط به واسطه اصوات هشداری که در هنگام نزدیک شدن شکارچی از خود به وجود می آورند، آگاه شدند.
این جوندگان موجوداتی بسیار اجتماعی بوده و در گروه های بزرگ و شهر مانند زندگی می کنند که می تواند وسعتی برابر صدها جریب داشته باشد. این جانداران از صدایی بلند و هشدار مانند برای آگاه کردن دیگر اعضای گروه از نزدیک شدن خطر استفاده می کنند که این اصوات متناسب با نوع شکارچی، گرگها، شاهین ها یا گورکن ها متفاوت است زیرا به گفته محققان دیدگاه سگ های صحرایی نسبت شکارچی های مختلف متفاوت است.
آزمایش های دقیق تر بر روی صدای این جانداران نشان داد صدای آنها از لایه های متعددی از آواها برخوردار است که هر یک از بخشهای چندگانه اطلاعاتی تشکیل شده اند. چیزی شبیه جملات در زبان انسانی. محققان به منظور اثبات این نظریه با استفاده از نرم افزار رایانه ای صدای این جانداران را ضبط کرده و آن را به تصویر تبدیل کردند. نتایج نشان داد آواهای نهفته در سخنان این جوندگان نشان دهنده اندازه، شکل، رنگ و سرعت حرکت است.
برای مثال صدای این جانداران در هنگام مشاهده نزدیک شدن انسانی با لباس آبی رنگ به شهرشان نسبت به مشاهده انسانی با لباس زرد رنگ متفاوت است.
بر اساس گزارش تلگراف، این ویژگی در فرزندان این جانداران بسیار ضعیف است و با افزایش سن توانایی آنها نیز در تفکیک ویژگی های آنچه به چشم می بینند و اختصاص دادن آوای متناسب با آن افزایش پیدا می کند.
شب یَلدا یا شب چلّه بلندترین شب سال در نیمکره شمالی زمین است. این شب به زمان غروب آفتاب از 30 آذر تا طلوع آفتاب در 1دی اطلاق میشود، که برابر با 21 دسامبر یا 22 دسامبر است. ایرانیان و بسیاری از دیگر اقوام آن را مبارک میدارند و این شب را جشن میگیرند.
این شب در نیمکره شمالی با انقلاب زمستانی مصادف است و به همین دلیل از آن شب به بعد طول روز بیشتر و طول شب کوتاهتر میشود.
ایرانیان باستان با این باور که فردای شب یلدا با دمیدن خورشید، روزها بلندتر میشوند و تابش نور ایزدی افزونی مییابد، آخر پاییز و اول زمستان را شب زایش مهر یا زایش خورشید میخواندند و برای آن جشن بزرگی بر پا میکردند.